جدول جو
جدول جو

معنی آس باز - جستجوی لغت در جدول جو

آس باز(خوا / خا نَنْ دَ / دِ)
آنکه آس بازد بقمار
لغت نامه دهخدا
آس باز
آنکه آس بازد آنکه بازی آس کند
تصویری از آس باز
تصویر آس باز
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رسن باز
تصویر رسن باز
بندباز، آنکه روی ریسمان راه می رود و هنرنمایی می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هوس باز
تصویر هوس باز
کسی که هر دم هوسی بکند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دست باز
تصویر دست باز
گشاده دست، باسخاوت، بخشنده، کسی که هرچه دارد خرج کند یا به دیگران ببخشد، دست ودل باز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دل باز
تصویر دل باز
جای وسیع و با صفا و خوش منظر، دلگشا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب باز
تصویر آب باز
شناگر، غواص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب بازی
تصویر آب بازی
شناگری، پاشیدن آب به یکدیگر برای تفریح
فرهنگ فارسی عمید
آسیا که بقوت باد گردد، بادآس، رحی الرّیح، (ربنجنی)، آسیاچرخ
لغت نامه دهخدا
قمار با آس
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شناگر، سباح
لغت نامه دهخدا
کسی که شبها بازی کند و صورتهای مختلف از پس پرده بنماید، شب زنده دار: قائم اللیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس بال
تصویر پس بال
پرهایی که پس از شهپر روییده است خافیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کج باز
تصویر کج باز
آنکه غلط بازی کند، بد معامله، مفسد
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه با گل بازی کند، کسی که رغبت بپرورش گلهای نیکو دارد: ز بس صحن چمن از خنده گلزار خرم شد درو چون دست گلباز از هوا گل میتوان چیدن، (عبدالرزاق فیاض)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه گز بازی کند: چو رقاص گز باز آید ببزم کند دف باقبال آهنگ جزم. (ملاطغرا)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه پیاده یا سواره با گاو (ورزاو) مبارزه کند و او را ببازی گیرد، کولی قره چی غریب اشمار. آنکه با گوی و چوگان بازی کند، بازیگری که چند عدد گوی رنگارنگ در دست گیرد و آنها را یک یک بر هوا اندازد و گیرد، روز نوزدهم از ماههای ملکی
فرهنگ لغت هوشیار
ستهنده ستیزه کار، آنکه در کاری و تصمیمی لجاجت نشان دهد مستبد برای یک دنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاس باز
تصویر تاس باز
نرد باز، بازیگری که با تاس نمایش دهد حقه باز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسن باز
تصویر رسن باز
عرب و عجم باز، آنکه در بالای ریسمان کارهای شگفت آور کند بند باز
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که خرس را تربیت کند و او را ببازیهای مختلف وا دارد و ازین راه روزی خورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب بازی
تصویر آب بازی
عمل آب باز شناگری، غواصی
فرهنگ لغت هوشیار
مردی که وظیفه او این است که ببیند آب بمقداری که معین شده بمحصول میرسد یا نه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آس بری
تصویر آس بری
کوله خاس (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتشباز
تصویر آتشباز
آنکه با آتش بازی کند، آنکه وسایل آتشبازی فراهم سازد، آتشبازی
فرهنگ لغت هوشیار
بلیغ زبان آور، شعبده باز، جای وسیع و با صفا محلی با روح و خوش منظر: (خانه دل بازیست)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست باز
تصویر دست باز
با سخاوت، بخشنده
فرهنگ لغت هوشیار
بسباسه آنکه بازی کردن با بررا دوست دارد، شعبده بازی که برو بوزینه را با هم می رقصاند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب باز
تصویر آب باز
شناگری، سباحت، غواص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آس باد
تصویر آس باد
آسیا که بقوت باد گردد، آسیا چرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آس بازی
تصویر آس بازی
قمار با آس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیس باز
تصویر لیس باز
آنکه بالیس بازی کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آس باد
تصویر آس باد
((س ِ))
آسیابی که با نیروی باد کار می کند. بادآس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب باز
تصویر آب باز
شناگر، غواص
فرهنگ فارسی معین
آب ورز، سباح، شناگر، شناور، غواص
فرهنگ واژه مترادف متضاد